استاد : دكتر سيد مصطفي صفاري بسمه تعالي اقتصاد كاربردي براي مديران دوره MBA استاد : دكتر سيد مصطفي صفاري (بخش سوم)
بیکاری بیکاری از مسائل عمده اقتصاد کلان است که به صورتی کاملاً مستقیم و شدید بر یکایک افراد جامعه اثر می گذارد. از نظر اکثر مردم، از دست دادن شغل به معنی پایین آمدن سطح زندگی و ایجاد فشارهای روانی است. بنابراین به هیچ وجه جاری تعجب نیست که غالباً موضوع بیکاری به صورت یکی از بحثهای عمده سیاسی مطرح می شود. بسیاری از سیاستگذاران برای تعیین و سنجش سیستم اقتصادی و موفقیت یا شکست سیاستهای اقتصادی از عبارت «شاخص نکبت» استفاده می کنند و مقصود آنان چیزی جز مجموع نرخهای بیکاری و تورم نمی باشد.
جریان ورودی ورود به نیروی کار ترک شغل برکناری ترک غیر اداری شغل ذخیره بیکاری جریان خروجی استخدام جدید فراخوانی خروج از نیروی کار ترک غیر اداری شغل
از آنجا که کارگر یا مشغول به کار است یا بیکار: در اینجا که L نمایانگر نیروی کار، E نشان دهنده نیروی شاغل و U مبین نیروی کار باشد. از آنجا که کارگر یا مشغول به کار است یا بیکار: L = E + U بنابراین، نیروی کار با مجموع نیروی شاغل و بیکار برابر است. نرخ بیکاری برابر است با :
خلاصه بیکاری 1- نرخ طبیعی بیکاری عبارت است از نرخ بیکاری در یک وضع پایدار و به دوعامل بستگی دارد: نرخ نیروی بیکاری که منتظر خدمت شده و نرخ نیروی بیکاری که در پی یافتن شغل جدید است. 2- از آنجا که مدت زمانی وقت می گیرد تا یک کارگر بیکار بتواند شغلی را که موافق میل و مناسب تخصص اوست، پیدا کند «بیکاری موضعی» امری اجتناب ناپذیر است. برخی از سیاستهای دولت مثل بیمه بیکاری می تواند میزان بیکاری موضعی را تغییر دهد. 3- زمانی کارگران منتظر خدمت می شوند که میزان دستمزد حقیقی از دستمزد رایح در بازار (یعنی نرخی که عرضه را با تقاضا برابر می کند) بیشتر باشد. قانون مربوط به حداقل دستمزدها یکی از علل انعطاف ناپذیری دستمزدهاست و علت دیگر، موجودیت اتحادیه های کارگری و ترس از تشکیل این اتحادیه هاست. سرانجام اینکه نظریه های مبتنی بر کارایی دستمزدها براساس این
فرضیه قرار دارد که یک سازمان ( باوجود عرضه نیروی کار بیش از میزان تقاضای بازار ) درصدد برمی آید تا دستمزد کارکنانش را از نرخ دستمزد رایج در بازار بالاتر نگه دارد و بر این باور است که این کار سوادآوری سازمان را افزایش خواهد داد. 4- برای اینکه بتوان نیروی کار را کوتاه مدت یا بلندمدت نامید، باید دید از چه زاویه ای داده ها و اطلاعات مورد توجه قرار می گیرند. اکثر دوره های بیکاری، نسبتاً کوتاه مدت است. باوجود این اکثر هفته های دوره های بیکاری به تعداد بسیار اندکی از کارگرانی که طی دوره های بلندمدت بیکارند، تعلق دارد. 5- نرخ بیکاری قشرها و نژادهای مختلف جامعه متفاوت است. به ویژه نرخ بیکاری نیروی جوان به مراتب از نرخ بیکاری افراد بالغ بیشتر است. این اختلاف به سبب تفاوت بیکاری نیروی دو گروهی است که منتظر خدمت می شوند (نه نیروهای بیکاری که جویای نیروی کارند.)
6- مفهوم میزان بیکاری ساختاری یا طبیعی، به آن بخش از بیکاری اشاره دارد که حتی در اشتغال کامل وجود خواهد داشت. بخشی از علتهای تناوب بالای بیکاری درمیان نوجوانان، کیفیت پایین مشاغل موجود برای افراد آموزش ندیده است. 7- سیاستهای کاهش میزان طبیعی بیکاری شامل سیاستهای بازار نیروی کار و تقاضای کل است. اقتصاد به سطح باثبات و بالای تقاضای کل نیاز دارد. کاهش انگیزه های اشتغال و آموزش، مانند حداقل دستمزد، و افزایش انگیزه برای گسترش دوره جست و جوی کار، مانند مزایای تأمین بیکاری بدون مالیات، همچنین سبب افزایش میزان طبیعی می شود.
تورم 1- پول عبارت است از مجموعه ای از داراییهائی که در معاملات مورد استفاده قرار می گیرد، به عنوان ذخیره ارزش، واحد محاسباتی و وسیله مبادله. انواع مختلفی از داراییها به عنوان پول مورد استفاده قرار می گیرد: در سیستم هایی که به جای پول از کالا استفاده می کنند، دارایی دارای نوع ارزش ضمنی می باشد، درحالی که در سیستم های مبتنی بر پول قانونی، از دارایی به گونه ای استفاده می شود که نقشی جز مبلغ معینی از پول ندارد. در سیستم های اقتصادی کنونی بانکهای مرکزی مسئول کنترل حجم پول در کشورهایند. 2- تئوری مقداری پول بیانگر این مطلب است که تولید ناخالص اسمی با حجم پول رابطه مستقیم دارد و اینکه تقاضا برای پول (به منظور نگهداری آن) با تولید ناخالص حقیقی رابطه مستقیم دارد. از آنجا که عوامل تولید و تابع تولید تعیین کننده مقدار تولید ناخالص حقیقی اند، تئوری مقداری پول به این مفهوم است که قیمتها با حجم پول تناسب دارند. بنابراین، نرخ افزایش حجم پول، میزان تورم را تعیین می کند
3- درآمد حاصل از نشر اسکناس مالیاتی تلقی می شود که از پولهایی که مردم نزد خود نگه می دارند، گرفته می شود.اگرچه درآمد حاصل از نشر اسکناس چندان زیاد نیست، در آن دسته از سیستم های اقتصادی که درگیر تورم افسار گسیخته اند، از منابع اصلی درآمد دولت به حساب می آیند. 4- نرخ بهره اسمی مساوی است با مجموع نرخ بهره حقیقی و نرخ تورم. معادله فیشر نشان دهنده این است که تغییراتی که درنرخ بهره اسمی صورت می گیرد، با تورم مورد انتظار رابطه متقابل دارد. 5- نرخ بهره اسمی یعنی هزینه نگهداری پول. بنابراین، می توان چنین انتظار داشت که تقاضا برای میزان حقیقی پول، به نرخ بهره اسمی وابسته باشد. اگر میزان حقیقی پول که مورد تقاضا مردم است، درگرو نرخ بهره اسمی باشد، کنترل تورم بصورت نوعی کار ظریف درمی آید. زیرا میزان حقیقی پولی که مردم نزد خود نگه می دارند، زمانی افزایش می یابد که تورم کنترل گردد.
6- هزینه تورم مورد انتظار شامل این موارد می گردد: هزینه به اصطلاح مربوط به رفت و آمد، هزینه چاپ مجدد فهرست بهای کالاها و خدمات، هزینه متغیر بودن قیمتهای نسبی، اثرات مخدوش کننده قوانین مالیاتی و ناراحتیهایی که به سبب اصلاحات مربوط به تورم پیش می آید. هزینه تورم غیر منتظره عبارت است از توزیع مجدد ثروت بین بدهکار و بستانکار که به صورت دلخواه صورت می پذیرد. 7-تورم قابل پیش بینی ناقص دارای آثار توزیع مجدد مهمی درمیان بخشهاست. از تورم غیر قابل پیش بینی، بدهکاران پولی سود می بند و بستانکاران پولی زیان می بینند. دولت نیز افزایش واقعی درآمد مالیاتی سود می برد و ارزش واقعی بدهیهای دولت کاهش می یابد. 8- در بازار خانه های مسکونی، افزایش غیرقابل پیش بینی تورم به همراه قابلیت کسر بهره از مالیات، سرمایه گذاری در خانه های مسکونی را یک سرمایه گذاری بسیار خوب کرد.
gp B U u میزان تورم میزان بیکاری A PC منحنی فیلیپس رابطه ای منفی میان میزان تورم و میزان بیکاری را بیان می کند. منحنی فیلیپس PC میزان تورم صفر درصد را هنگامی که بیکاری در سطح اشتغال کامل یا طبیعی u قرار دارد نشان می دهد. درمیزانهای بالاتر بیکاری، در نقطه ای مانند A میزان تورم منقی است. در میزانهای پایین تر بیکاری، مثلاً درنقطه B میزان تورم مثبت است. شیب PC معادل ε- است که حساست تغییرات میزان دستمزد را نسبت به بیکاری نشان می دهد.
منحنی فیلیپس 1- فریدمن و فیلیپس استدلال می کنند که با تغییر درمیزان تورم مورد انتظار، رفته رفته که کارگران و بنگاهها دستمزدها را برای تورم مورد انتظار طی دوره ای که دستمزدها پرداخت خواهند شد، تطبیق می دهند، منحنی تورم- بیکاری فیلیپس جابه جا می شود. این بحث به منحنی فیلیپس با انتظارهای افزوده می انجامد که استدلال می کند که میزان افزایش قیمت با میزان تورم مورد انتظار افزایش و با میزان بیکاری کاهش پیدا می کند. 2- میزان تورم مورد انتظار روی منحنی فیلیپس کوتاه مدت ثابت است. منحنی فیلیپس کوتاه مدت کاملا مسطح است که چسبندگی دستمزدها و قیمتها را در کوتاه مدت بازتاب میدهد. 3- میزان تورم مورد انتظار درمنحنی فیلیپس باید به منزله تورم، جاری و گذشته تفسیر شود که به هنگام عقد قراردادهایی که با دستمزدها و قیمتهای جاری ارتباط می یابند، انتظار می رفت.
4- منحنی فیلیپس کوتاه مدت با میزان تورم مورد انتظار جابه جا می شود 4- منحنی فیلیپس کوتاه مدت با میزان تورم مورد انتظار جابه جا می شود. هر اندازه میزان تورم مورد انتظار بالاتر باشد، میزان تورم در انطباق با هر میزان بیکاری بالاتر خواهد بود. 5-در بلندمدت، انتظارها با تورم بالفعل برابر می شود. منحنی فیلیپس بلندمدت، جریان مبادله ای(اگر وجود داشته باشد) میان تورم و بیکاری را هنگامی که میزان تورم مورد انتظار و میزان تورم بالفعل برابر می شوند توصیف می کند. منحنی فیلیپس بلندمدت اساسا عمودی است که بر این دلالت دارد که در بلندمدت درهر میزانی از تورم میزان بیکاری برابر با میزان طبیعی است. 6- تورم یک پدیده پولی است. بدان معنا که تورم طولانی و شدید بدون میزان بالای رشد پول، ناممکن است و اینکه میزان پایین رشد پول سرانجام میزان تورم را کاهش می دهد. رابطه میان رشد پول و تورم بلندمدت به سبب رشد در بازداده و تغییر در تقاضای پول، دقیق نیست.
7- تغییر در سیاست پولی سبب تغییر میزان تورم، هم در کوتاه مدت و هم در بلندمدت می شود. تغییر در سیاست مالی و تکانهای عرضه، میزان تورم را در کوتاه مدت تغییر می دهند. تکان عرضه یا فشار دستمزد با طرح این پرسش که آیا تورم باید از طریق سیاست پولی انبساطی همسازی یابد، سیاستگذاری را بر سر دوراهی قرار می دهد. همسازی فقط هنگامی موفق خواهد بود که به اقتصاد برای تحقق یک تطبیق واقعی، که در غیر این صورت سبب چسبندگی قیمتها و دستمزدها امکانپذیر نخواهد بود، کمک می کند. 8- روشهای متفاوتی برای کاهش تورم وجود دارد. سیاست تدریج گرایی سعی دارد میزان بیکاری را با کاهش آهسته تورم پایین نگه دارد. سیاست تند می کوشد تا میزان تورم را با ایجاد کسادی بزرگ در آغاز بسرعت کاهش دهد. سیاست تند این مزیت را دارد که شایسته اعتبار بیشتری است. 9- سیاستهای متفاوت برای کاهش تورم، شامل سیاست درآمدی(نظارت بر دستمزد- قیمت و روشهای غیر رسمی تر) و برنامه های انگیزه مالیاتی است. این سیاستها به طور موفقیت آمیزی به اجرا درنیامده است.